نوشته اصلی توسط
farinaziii
با سلام من امروز به جمع شما پیوستم.و واقعا نیاز به کمک دارم.مادر من اجازه نمیده با هیچ کس بیرون برم حتی اجازه نمیده رابطم رو با تنها کسی که درکم میکنه ادامه بدم چون اون یه مطلقه اس.و دوباره ازدواج کرده.مادرم بر خلاف ظاهرش یک اسان شدییییییدا سنتی و عقاید کاملا خرافی.براحتی در مورد زندگی دیگران حرف میزنه غیبت میکنه همیشه از ترس از خدا میگه ولی راحت در مورد دیگران قضاوت میکنه.این رفتاراش عذابم میده ومیگه دوستاتو هم سن خودت انتخاب کن ولی با هرکس میحرفم یا حسادت میکنه یا غیبت . یه داداش یزرگ دارم که 3 سالیش چون با پسری که قرار بود از کنیم عکس گرفته بودم با کمربند کبودم کرد.البته من هنوزم با همون ادم موندمو تا چند ماه اینده از میکنیم ولی از والدینم که منو تنها ول کردن تا اون کتکم بزنه به خاطر یه عکس معمولی متنفرم.تا اتفاقی میوفته مامانم به اون داداشم میگه که سر اخلاق داداشم یه بلر فرار کردم از خونه همون3سال قبل یه بارم 2سال پیش سر عکس گذاشتن تو فیس و دوس داشتن همون ادم تو قلبم انقد داداشم حرف زد اخرسر خودمو زدم. البته فک نکنید من از پشت کوه اومدم 23 سالمه مهندس برقم و خونوادم کاملا مرفه ولییییی بی درک و فهم.انقد که با مادرم اختلاف نظر دارم دیگه خستم گاهی میگم گوره بابای عشق از کنم راحت شم دیگه ولی نمیتونم.به نظرتون با همچین مادری چجوری رفتار کنم؟